sanazsanaz، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

خاطرات ساناز

غذا خور شدن عسل مامان

من هرچی بگم ساناز عسلی این روزا بلا شده کم گفتم هر روز یه کاره جدید میکنه من فقط مات و مبهوت  نگاش میکنم و در آخر کلی می خندم این روزا یاد گرفته دستشو میذاره روی لباشو از خودش صدا در میآره   این روزا  ساناز عسلی ماخیلی خیلی بلا شده دیگه نمیشه چشم ازت برداشت باید خیلی مراقبش باشم چار دستو پا هرجای میره.   شب پنجشنبه با خاله فرزانه  رفتیم پارک گفتگو خیلی خوش گذشت برای اولین بار دیدم که داری با اشتها نون می خوری انگار دارو اثر کرده و خوشگل مامان داره غذا خور می شه کلی ذوق کردم. چند روزی غذا خوب می خوری. روز پنجشنبه رفتیم خونه خاله عصر منو خاله رفتم آرایشگاه ر...
8 مرداد 1390

تست هوش

سلام یه تست چهار سوالی تو ادامه مطلب هستش. اگه دوست داشتین یه سر بزنین.  خیلی جالبه.... برگرفته از وبلاگ  فاطمه احمدی آزمون زیر از چهار سؤال تشکیل شده که میزان مدیریت یک فرد را نشان می دهد سؤال‌ها مشکل نیستند. در مورد هر سؤال اول سعی کنید خودتان پاسخ بدهید و بعد پاسخ را بخوانید تا ببینید درست جواب داده‌اید یا خیر.  1-از شما خواسته شده یک زرافه را در یخچال قرار دهید. چطور این کار را انجام می‌دهید؟ . . . . . . پاسخ: درب یخچال را باز می‌کنیم. زرافه را داخل یخچال می‌گذاریم و سپس درب آن را می‌بندیم. هدف از این سؤال این است که مشخص شود آیا شما از آن دسته افرادی هستید ک...
8 مرداد 1390

باید و نباید های سه گانه زندگی

      سه چیز در زندگی پایدار نیستند    Dreams   رویاها    Success   موفقیت ها    Fortune   شانس        Three things in life that, one gone never come back   سه چیز در زندگی قابل برگشت نیستند    Time   زمان    Words   گفتار    Opportunity   موقعیت          Three things in human life are destroyed   سه چیز در زندگی انسان را خراب می کنند     Alcohol   الکل   ...
5 مرداد 1390

چهار دست و پا رفتن دختر گلم

سلام نانازم چند روزی کپل مامان به جای دنده عقب رفتن به طرف جلو می ره و گاهی هم از خستگی خودشو ولو می کنه روی زمین. بعد دو سه هفته بالاخره داری بهتر می شی آخه سرفه های بدی می کردی تا دکتر تشخیص داد رفلاکس داری و منو از خوردن لبنیات و گوشت گوساله منع کرد و برات یه کپسول امپرازول داد که صبح باید ناشتا بخوری.     دیروز رفتیم پیش دکتر امیری که تو را به دنیا آورد بهت گفت سلام منو می شناسی تو هم از خودت صدا درآوردی انگار واقعاً می شناختیش بعد راحت رفتی بغلش و باهاش عکس گرفتی. ...
4 مرداد 1390

ده ماهگی

  دختر ناز من   ساناز هستی مامان  دوستت دارم. فرشته مامان زنده باشی    دختر نازم یازده ماهش الان خودش دمر می شه خودش میشینه غلت میزنه   کلماتی که می گه بابا - ماما -آبا- دَدِ گاهی هم جیغ می زنه   کودک شاد من     ساناز مثل همه بچه ها شاده                    شاد شاد فقط بازی فقط شادی پنجشنبه با بابای رفتیم فروشگاه یاس توی هفت تیر اونجا کلی اسباب بازی بود از دیدن اونا خیلی شاد شده بودی نمی دونست...
2 مرداد 1390

مسافرت

ساناز خانم چند روزی رفته بود خونه آباش. هوا خیلی گرم بود همش توی خونه آبا موندیم فقط یه بار رفتیم باغ اونجا میثم تو و مبین گذاشت توی فرغون و دور باغ گردوند. خیلی با مزه شده بودی. از روروک مبین خیلی خوشت امده بود همش می خواستی بری توش بشینی. اونجا که رفته بودیم همش ماما ماما می کردی تازه جیغم می زدی هرکه باهات حرف می ز د براش یه جیغ می کشیدی. الهی قربونت برم داری دندون بالاتو درمی یاری. اخه شبا اصلا خوب نمی خوابیدی همش بیدار می شدی گریه می کردی. سرفه هات بیشتر شده دوبار اونجا بردیمت دکتر اما دیگه نمی دونم چه کار کنم آخه سرفه هات به جای اینکه خوب بشه بدتر هم شده . همش می گم خدایا توی تهران غریب و تنهام هیچ کس ندارم پس خودت به تنهایم رحم ک...
27 تير 1390

آب نبات

ساناز خانم دیروز بدجوری هوس آب نبات کرده بود آخه دیروز جمعه  آب نباتی رو که از مغازه عمو محمد براشته بودی رو برات باز کردم دادم دستت انقدر خوش رنگ بود که یه دفعه کردی توی دهنت شروع کردی به خوردن اما من از ترس اینکه بره توی گلوت از دستت گرفتم گذاشتم توی ظرف گذاشتم کنار اما از همه جا بی خبر درحالی که دراز کشیده بودم دیدم صدات در نمی یاد بلند شدم دیدم دمر شدی رفتی آب نباتو برداشتی حسابی خوردی همه صورت و لباستو کثیف کرده بودی اما انقدر بامزه می خوردی خیلی خوشت امده بود هر کاری می کردم ازت بگیرم نمیدادی گریه می کردی بابای کلی بهت خندید آخه صورت قشنگت با آب نبات رنگی شده بود آب دهن...
7 تير 1390

نه ماهگی عسل خانم

  عسل خانم چشم عسلی چشم بلبلی مامانش خوشگل خانم ابرو کمون ساناز خانم امروز نه ماهش تموم می شه اما این دخمل بد هنوز غذا نمی خوره قاشق رو که می بینه سرش اینور و انور می کنه این دخمله تنبله هنوز از جاش تکون نمی خوره همش یه جا نشسته وقتی هم دمر میشه فقط دنه عقب می ره الهی مامان قربون اون دنه عقب رفتنت بشه قربون اون بای بای کردنت بشه قربون اون نانای کردنت بشه قربون اون دَدَ کردنت بشه قربون اون ریخت قشنگت بشه.                 فردا روز پدر می خوای برای بابای چی بخری خوشگلم   دختر نازم می خواد یه بوس...
25 خرداد 1390

اولین دندون ساناز کوچلو

سلام عسلم چند روزیه سینه ات خرابه بدجوری سرفه می کنی با بابای بردیمت دکتر. دکترت گفت حساسیت اما نمی دونه به چی هر موقعه سرفه می کنی انگار یکی داره قلبمو فشار می ده نمی تونم اینجوری ببینمت.نمی دونی چه حال بدی دارم اصلاً نمی دونم دارم چه کار می کنم بابای هم همینطوره دست و دلم به هیچ کاری نمی ره    امروز که امدم مهد بهت شیر بدم دیدم دندونت درآمده مامانی قربونت بره آخه چند روزی بود هر وقت بهت آب می دادم استکانت صدا می داد نگو دندونت بهش می خورده خانم موشه حالا دوتا دون داره الهی مامان قربونت بره که اینقدر خوشگلی عزیز دلم تازگیا می برمت حموم تو تشت آب می شینی و با اسباب بازهات بازی می کنی انگار از آب خو...
10 خرداد 1390